نوعی جادوگری که ترکان و مغولان در جنگ ها با سنگ مخصوصی به نام یده انجام می دادند و معتقد بودند می توانند در هر فصل از سال برف و باران نازل کنند و باعث شکست دشمن شوند، یده، جدامیشی
نوعی جادوگری که ترکان و مغولان در جنگ ها با سنگ مخصوصی به نام یده انجام می دادند و معتقد بودند می توانند در هر فصل از سال برف و باران نازل کنند و باعث شکست دشمن شوند، یَدِه، جَدامیشی
ترازوی کم وزن. (غیاث) (برهان). ترازویی که یکسر آن کم وزن باشد. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا). پله سبک از ترازو و وزنه. (ناظم الاطباء) : تو طعنه زنی و ما همه کوه تو سنگزنی و ما همه طشت. خاقانی. زنان را ترازو بود سنگ زن بود سنگ مردان ترازوشکن. نظامی. ، دسته ای از دسته های عاشورا مقابل سینه زن که دو چوب یا دو سنگ تراشیده بدو دست داشته و به اصول بمنظور تعزیه به یکدیگر میزنند. (یادداشت مؤلف) ، سنگ زننده. و رجوع به سنگ و ترکیبات آن شود
ترازوی کم وزن. (غیاث) (برهان). ترازویی که یکسر آن کم وزن باشد. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا). پله سبک از ترازو و وزنه. (ناظم الاطباء) : تو طعنه زنی و ما همه کوه تو سنگزنی و ما همه طشت. خاقانی. زنان را ترازو بود سنگ زن بود سنگ مردان ترازوشکن. نظامی. ، دسته ای از دسته های عاشورا مقابل سینه زن که دو چوب یا دو سنگ تراشیده بدو دست داشته و به اصول بمنظور تعزیه به یکدیگر میزنند. (یادداشت مؤلف) ، سنگ زننده. و رجوع به سنگ و ترکیبات آن شود
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران. دارای 277 تن سکنه. محصول آنجا غلات، سیب زمینی، میوه جات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران. دارای 277 تن سکنه. محصول آنجا غلات، سیب زمینی، میوه جات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
مخفف سنگ اشکن که نام غله ای باشد. (از برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) ، نوعی ازخرما. (آنندراج). نام قسمی از خرما که عرب آنرا قسب گویند. (بحر الجواهر) ، نام آلتی است که برای خرد کردن سنگ بکار برند. (یادداشت مؤلف)
مخفف سنگ اشکن که نام غله ای باشد. (از برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) ، نوعی ازخرما. (آنندراج). نام قسمی از خرما که عرب آنرا قَسب گویند. (بحر الجواهر) ، نام آلتی است که برای خرد کردن سنگ بکار برند. (یادداشت مؤلف)
سنگ انداختن. چیزی را با سنگ زدن: سنگی زده ست پیری بر طاس عمر تو کآن را بهیچ روی نیارد کس التیام. ناصرخسرو. رطب از شاهدی و شیرینی سنگها می زنند برشجرش. سعدی. عقل کل را آبگینه ریزه در پای اوفتاد بس که سنگ تجربت بر طاق مینایی زدم. سعدی. ، با سنگی لغزنده و هموار ساروج تازه حوض و خزانۀ حمام و جز آن را سائیدن تا محکم شود. (یادداشت بخط مؤلف). با سنگ سودن ساروج تا محکم شود. یا حوض نو ساروج کرده. سائیدن سنگی لغزان بر ساروج تا محکم شود. (یادداشت بخط مؤلف) ، بام غلطان با غلطک گردانیدن ببام یازمین. (یادداشت مؤلف) ، با نیترات دارژان (سنگ جهنم) ستردن طبقه ای از جراحت یا قرحه را. (یادداشت بخط مؤلف) ، بجای سینه دو سنگ بر هم کوفتن بعض دسته های عاشورا. (یادداشت مؤلف). رجوع به سنگ و ترکیبات آن شود
سنگ انداختن. چیزی را با سنگ زدن: سنگی زده ست پیری بر طاس عمر تو کآن را بهیچ روی نیارد کس التیام. ناصرخسرو. رطب از شاهدی و شیرینی سنگها می زنند برشجرش. سعدی. عقل کل را آبگینه ریزه در پای اوفتاد بس که سنگ تجربت بر طاق مینایی زدم. سعدی. ، با سنگی لغزنده و هموار ساروج تازه حوض و خزانۀ حمام و جز آن را سائیدن تا محکم شود. (یادداشت بخط مؤلف). با سنگ سودن ساروج تا محکم شود. یا حوض نو ساروج کرده. سائیدن سنگی لغزان بر ساروج تا محکم شود. (یادداشت بخط مؤلف) ، بام غلطان با غلطک گردانیدن ببام یازمین. (یادداشت مؤلف) ، با نیترات دارژان (سنگ جهنم) ستردن طبقه ای از جراحت یا قرحه را. (یادداشت بخط مؤلف) ، بجای سینه دو سنگ بر هم کوفتن بعض دسته های عاشورا. (یادداشت مؤلف). رجوع به سنگ و ترکیبات آن شود
سنگی است که آنرا در بلاد عرب شبها در افزونی ماه یابند و آن سفید و شفاف میباشد. گویند اگر بر درختی بندند که بار و میوه ندهد بارآور گردد و چون بسایند و بصاحب صرع دهند شفا یابد و آنرا به عربی حجرالقمر و رغوهالقمر خوانند. (برهان) (آنندراج). حجرالقمری. (دزی ج 1 ص 252)
سنگی است که آنرا در بلاد عرب شبها در افزونی ماه یابند و آن سفید و شفاف میباشد. گویند اگر بر درختی بندند که بار و میوه ندهد بارآور گردد و چون بسایند و بصاحب صرع دهند شفا یابد و آنرا به عربی حجرالقمر و رغوهالقمر خوانند. (برهان) (آنندراج). حجرالقمری. (دزی ج 1 ص 252)
سنگی که در بدن حیوانات تولید گردد. (ناظم الاطباء) ، سنگی است که هرگاه عزیمت بر آن خوانده بر کف دست مقابل آسمان کنند ابر و باران بسیار ببارد و این عمل در ترکان شایع است. حجرالمطر. (از آنندراج) : اشک را موی کشان تا سر مژگان آورد کار سنگ یده از نالۀ نی می آید. صائب (از آنندراج). عاشق که چو باران نکند گریه ندیدم سنگ دل خوبان همه سنگ یده باشد. محسن تأثیر (از آنندراج). باعث ریزش مژگان سرشکم شده ست دل سنگین تو سنگ یده را می ماند. میرزا رضی (از آنندراج)
سنگی که در بدن حیوانات تولید گردد. (ناظم الاطباء) ، سنگی است که هرگاه عزیمت بر آن خوانده بر کف دست مقابل آسمان کنند ابر و باران بسیار ببارد و این عمل در ترکان شایع است. حجرالمطر. (از آنندراج) : اشک را موی کشان تا سر مژگان آورد کار سنگ یده از نالۀ نی می آید. صائب (از آنندراج). عاشق که چو باران نکند گریه ندیدم سنگ دل خوبان همه سنگ یده باشد. محسن تأثیر (از آنندراج). باعث ریزش مژگان سرشکم شده ست دل سنگین تو سنگ یده را می ماند. میرزا رضی (از آنندراج)